پارت دوازده

با برخورد نور به چشماش بیدار شد نگاهی به اطراف انداخت
باید می‌رفت دنبال سوبیک!!
از جاش بلند شد ، از اتاق صورتی و پر عروسک دختر گمشدش خارج شد
سمت اشپزخونه رفت با صدایی به در نگاه کرد بونا درحال بیرون رفتن از خونه بود
با قدمای تند سمتش رفت
-کجا میری؟
+میرم دنبال سوبیک
-منم میام
با تموم شدن حرفش درو باز کرد و همراه همسرش بیرون رفت
+اول بریم پیش پلیس
به تکون دادن سرش اکتفا کرد
با رسیدن به اداره پلیس فقط به اون اجازه ی ورود دادن
بعد از حرف زدن با پلیس یک مامور که معلوم بود اصلا حوصله نداره همراهش فرستادن تا بره دِم در همسایه ها و سوال بکنه
تقریبا از همه ی همسایه ها پرسید ولی تنها جوابی که دریافت کرده « نه من ندیدمش » بود
-کافیه بیا برگردیم
با بغض روبه مأمور گفت
•اقای بیون یک خونه دیگه هست
مگه این جزیره چقدر جمعیت داشت!! نه به همه گفته بود
-نه از همه پرسیدم
•یه منزل هست چند ماهی میشه ساخته شده نزدیک ساحله
مأمور با بی حوصلگی گفت و بیون اروم سر تکون داد
باهم به سمت اخرین خونه رفتن با ایستادن مقابل خونه نفس عمیقی کشید ی خونه ی چوبی بزرگ که روی درش اویز کریسمس بود
سمت خونه قدم برداشت و در زد
★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★† Song_runner@
دیدگاه ها (۱)

پارت سیزده

بیوگرافی سوبیک

پارت یازده

پارت ده

داستان پارت 3

اینم پارت پانزده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط